به یاد شهدا

"چه خوش است حال مرغی که قفس ندیده باشد، چه نکوتر آنکه مرغی ز قفس پریده باشد"

به یاد شهدا

"چه خوش است حال مرغی که قفس ندیده باشد، چه نکوتر آنکه مرغی ز قفس پریده باشد"

سلام خوش آمدید

شهید جهان پهلوان ابراهیم هادی

سه شنبه, ۲۸ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۱۰:۴۷ ب.ظ

سلام

از نماز اول وقت هرچقدر بنویسم باز هم کم است.. چند وقتی بود تو فکرم اسم شهید ابراهیم هادی بود.. تا اینکه کتاب به درستم رسید (شهید مارو طلبید).. الحمدالله..

نمیدونم ماجرای ولفجر مقدماتی ، کانال کمیل ، 5 روز جنگیدن بدون پشتیبانی تو کانال و تفحص و... رو می دونید یا نه... من شاید 1 سالی میشد می دونستم.. ولی نمی دونستم که این ماجرا با شهید ابراهیم هادی در ارتباط هست... تا اینکه وقتی کتاب رو خوندم فهمیدم ماجرا از چه قراره..

لذا توصیه می کنم کتاب "سلام بر ابراهیم" رو حتما حتما تهیه کنید و بخونید. واقعا خیلی نکات آموزنده ای داره. اون دسته از جوونایی که روی ظاهرشون حسّاسن حتما بخونن. انشالله که بتونیم پیروی کنیم. کتاب واقعا پر معنا و عالی هست و هر چه که بگم حق مطلب ادا نمیشه. من فقط برای اینکه بهانه ای باشه برای توصیه به نماز اول وقت ، مطالبی رو در مورد شهید هادی در زمینه نماز اول وقت می نویسم.

 




- شاید متن مقداری طولانی باشه ، ولی پیش خودمون فکر کنیم ، واقعا ارزشش رو نداره ؟؟  ارزش خواندن سیره شهدا آیا بالاتر از تماشای یک فیلم چند ساعته نیست ؟؟ پس بسم الله..



محور همه فعالیتهایش نماز بود. ابراهیم در سخت ترین شرابط نمازش را اول وقت می خواند و بیشتر هم به جماعت و در مسجد. دیگران را هم به نماز جماعت دعوت می کرد.

مصداق این حدیث بود که امیرالمومنین (علیه السلام) می فرمایند :
هر که به مسجد رفت و آمد کند از موارد زیر بهره گیرد : برادری که در راه خدا با او رفاقت کند. علمی تازه ، رحمتی که در انتظارش بوده. پندی که از هلاکت نجاتش دهد ، سخنی که موجب هدایتش شود و ترک گناه

ابراهیم حتی قبل از انقلاب ، نمازهای صبح را در مسجد و به جماعت می خواند. رفتار او ما را به یاد جمله معروف شهید رجائی می انداخت ، به نماز نگوئید کار دارم ، به کار بگوئید وقت نماز است.

بهترین مثال آن ، نماز جماعت در گود زورخانه بود. وقتی کار ورزش به اذان می رسید ، ورزش را قطع می کرد و نماز جماعت را برپا می کرد.
بارها در مسیر سفر یا جبهه ، وقتی موقع اذان می شد ، ابراهیم اذان می گفت و با توقف خودرو همه را تشویق به نماز جماعت می کرد. صدای رسای ابراهیم و اذان زیبای او همه را مجذوب خود می کرد. او مصداق این کلام نورانی پیامبر اعظم (صلی الله علیه و اله) بود که می فرمایند :

خداوند وعده فرموده : مؤذن و فردی که وضو می گیرد و در نماز جماعت مسجد شرکت می کند ، بدون حساب به بهشت ببرد.

ابراهیم با بچه های بسیاری از مساجد محل رفیق بود. از همان دوران جوانی یک عبا برای خودش تهیه کرده بود و بیشتر اوقات با عبا نماز می خواند.

***
 
سال پنجاه و نه بود. برنامه بسیج تا نیمه شب ادامه یافت. دو ساعت مانده به اذان صبح کار بچه ها تمام شد. ابراهیم بچه ها را جمع کرد. از خاطرات کردستان تعریف می کرد. خاطراتش هم جالب بود هم خنده دار.

بچه ها را تا اذان بیدار نگه داشت. بچه ها بعد از نماز جماعت صبح به خانه هایشان رفتند. ابراهیم به مسئول بسیج گفت : اگر این بچه ها ، همان ساعت می رفتند معلوم نبود برای نماز بیدار می شدند یا نه ، شما یا کار بسیج را زود تمام کنید یا بچه ها را تا اذان صبح نگهدارید که نمازشان قضا نشود.

***

ابراهیم روزها بسیار انسان شوخ و بذله گویی بود. خیلی هم عوامانه صحبت می کرد. اما شب ها معمولا قبل از سحر بیدار بود و مشغول نماز شب می شد. تلاش هم می کرد این کار مخفیانه صورت بگیرد. ابراهیم هر چه به این اواخر نزدیک می شد ، بیداری سحرهایش طولانی تر بود. گویی می دانست در احادیث نشان شیعه بودن را بیداری سحر و نماز شب معرفی کرده اند.
به خواندن دعاهای کمیل و ندبه و توسل مقید بود. دعاها و زیارت های هر روز را بعد از نماز صبح می خواند. هر روز یا زیارت عاشورا یا سلام آخر آن را می خواند.
همیشه آیه وجعلنا را زمزمه می کرد. گفتم : آقا ابرام این آیه برای محافظت در مقابل دشمن است. اینجا که دشمن نیست ! ابراهیم نگاه معنی داری کرد و گفت : دشمنی بزرگتر از شیطان هم وجود دارد ؟!

***

یکبار حرف از نوجوان ها و اهمیت به نماز بود. ابراهیم گفت :
زمانی که پدرم از دنیا رفت ، خیلی ناراحت بودم. شب ، بعد از رفتن مهمانان به حالت قهر از خدا نماز نخواندم و خوابیدم. به محض اینکه خوابم برد ، در عالم رویا پدرم را دیدم !
درب خانه را باز کرد. مستقیم و با عصبانیت به سمت اتاق من آمد. رو بروی من ایستاد. برای لحظاتی درست به چهره من خیره شد. همان لحظه از خواب پریدم.
نگاه پدرم حرفهای زیادی داشت. هنوز نماز قضا نشده بود. بلند شدم ، وضو گرفتم و نماز را خواندم.

***

از دیگر مسائلی که او بسیار اهمیت می داد ، نماز جمعه بود. هر چند از زمانی که نماز جمعه شکل گرفت ابراهیم در کردستان و یا در جبهه ها بود.
ابراهیم هر زمانی که در تهران حضور داشت در نماز جمعه شرکت می کرد. می گفت شما نمی دانید نماز جمعه چقدر ثواب و برکات دارد.
امام صادق (علیه السلام) می فرمایند : قدمی نیست که به سوی نماز جمعه برداشته شود ، مگر اینکه خدا آتش را بر او حرام می کند.

***

راستی یادم رفت بگم ، آقا  ابراهیم از شهدایی هستند که روی مزارشان اسم "شهید گمنام" نقش بسته است... آقا ابراهیم شب های جمعه مهمان ویژه حضرت زهرا (سلام الله علیها) هستند..


لطفا صلواتی قرائت بفرمایید به نیت سلامتی امام زمان علیه السلام و شادی ارواح طیبه شهدای راه حق و حقیقت



نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
به یاد شهدا

اینجا محّل درد و دل کردن با شهداست..
همانهایی که علی وار زیستند، عاشورایی جنگیدند و عاشقانه پرکشیدند..

اینجا می آیم تا دقایقی از عمرم را به شهدا اختصاص دهم..
به آنها فکر کنم و در راهشان قدم بگذارم.. ان شاء لله.

کپی برداری از مطالب با ذکر یک صلوات به نیّت سلامتی امام زمان (عج الله تعالی فرجه شریف) آزاد است.

التماس دعا

دنبال کنندگان ۶ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
طبقه بندی موضوعی